Template By: LoxBlog.Com
فیسبوک به سبک ایرانی
مشاوره عشق
☺☺ طنزبلاگ ☻☻
دل شکسته
الكترونيك -برق
مريلا
سوشا نيوز
دنیای فوتبال
سلام چه خبر
دلتنگی هایم برای تو
عشق،عاشقی،داستان،ماورا،شعر
بازار ایرانی
جغرافیای کوچک من
A.G
وبلاگ جامع پرستاری
دختر دبیرستانی
دانلود کلیپهای باله
دل نوشته های دختری تنها و پر از غم
دهکده سرگرمی
پارادیس نسرین
عشق
SBOX
پیام رایانه
وبـ ـبرگر +شــما
به نام آنکه تو را آفريد...
((طنز))
همه چی برای دانلود
همه چی هست
حال خوب من
تماشا خانه
ali14.LXB.ir
Eshgh
بياتو دم در بده
وبلاگ شخصی من
فروشگاه
ساخت زيباترين بنر ها
saye in vacuum2
bia2looloo
عربي آسان
اگه عاشقی
عصر اچ دو
دنیای خنده
جنگ نرم
سامانه ارسال پیامک
ردیاب خودرو
تبادل
لینک
سلام دوست عزیز:واسه تبادل
لینک اولش باید منو
با عنوان
بیا2 و
آدرس
amollazehi.Loxblog.ir
لینک
کنی بعدش
مشخصات لینکتو
این پایین
بنویس . اگه لینکم کرده باشی به صورت
خودکار در وبلاگم
لینک میشی از تبادل لینک و همکاریت ممنونم
1. مکالمه و حرف زدن
هنگامی که شما با یک نفر مشغول صحبت کردن هستید، احساس رضایتمندی میکنید. تحقیقاتی در دانشگاه میشیگان راجع به انواع مختلف ارتباطات کلامی و اثر آنها بر روی مغز انجام گرفته است. این تحقیقات نشان داده که صحبتهای منفی هیچ فایدهای ندارند. در حالی که اگر مکالمهای مفید صورت گیرد، افراد مکالمهکننده عملکرد اجرایی و ادراکی خوبی را به دست میآورند و این عملکردها همان حافظه است.
تحقیقات دیگری بر روی مکالمات سودمند و معنادار انجام شد و محققان به این نتیجه رسیدند که فرد مکالمهکننده بیشتر سعی میکند که فکر طرف مقابل را بفهمد و حتی صحبتهای بعدی را حدس بزند که این کار باعث تحریک منطقهای در مغز میگردد که وابسته به حافظه است.
همچنان كه پیامبر میفرماید، این عبارت بهترین سخنی است كه پیامبران گفتهاند و كسی كه آخرین سخنش در دنیا لا اله الا الله باشد وارد بهشت میشود. این عبارت كلمه توحید است كه ایمان بر آن بنا شده است، و آن كلید بهشت است. به همین خاطر خداوند حروف این عبارت را طوری مرتب كرده و نظم بخشیده است تا دلالت بر وحدانیت او تعالی باشد و اینكه او خالق آسمانهای هفتگانه میباشد.
عاشق شدن...
آنقدر بخندی که دلت درد بگیره...
بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری...
برای مسافرت به یک جای خوشگل بری...
روزی چهار مرد و یک زن کاتولیک در باری ، مشغول نوشیدن قهوه بودند.
یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود : نامه ای به خدا !!!
روزی مردی رو به دربار خان زند میآورد و با ناله و فریاد میخواهد که کریمخان را فورا ملاقات کند. سربازان مانع ورودش میشوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مردی را میشنود و میپرسد ماجرا چیست؟
جنایت کاری که یک آدم را کشته بود، در حال فرار و آوارگی، با لباس ژنده و پر گرد و خاک و دست و صورت کثیف، خسته و کوفته ، به یک دهکده رسید. چند روزی چیزی نخورده و بسیار گرسنه بود.
تعمیر و نگهداری از کاخ سفید بصورت یک مناقصه مطرح شد.
یک پیمانکار آمریکایی، یک مکزیکی و یک ایرانی در این مناقصه شرکت کردند.
مرد در اتاق بود و زن هم.
زن سرش را از پنجره بيرون برده در سكوت شب خيره بود و مرد، نشسته بود و روزنامه ميخواند و هيچيك، به آن چه ميديد نميانديشيد.
چون در دورهی سنی ِحسّاسي هستم، پدرم جوانكِ مضحكي را مامور كرده زير نظرم بگيرد؛ و او با آن دماغ عقابي و هيكل ِ قناسش، هميشه و هر جا دنبالم است.
زمانیکه مردی در حال پولیش کردن اتوموبیل جدیدش بود کودک ۴ ساله اش تکه سنگی را بداشت و بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت.
تنها بازمانده یک کشتی شکسته به جزیره کوچک خالی از سکنه افتاد. او با دلی لرزان دعا کرد که خدا نجاتش دهد و اگر چه روزها افق را به دنبال یاری رسانی از نظر می گذارند، اما کسی نمی آمد.
یکی از غذاخوری های بین راه بر سر در ورودی با خط درشت نوشته بود:
شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد.
...زن و مردی چند سال بعد از ازدواجشون صاحب پسری میشن و چند روز بعد از تولد بچه متوجه میشن که اون یه نابغه اس بچه در یک سالگی مثل یک آدم بزرگ شروع به حرف زدن میکنه و در دوسالگی به اکثر زبانها حرف میزنه
مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب.در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى حمل و نقل کالا در شهر استفاده مىکردبراى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد
دلم قرار ندارد از فغان ، بی تو
سپندوار ز کف داده ام عنان ، بی تو
ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
ز جام عیش لبی تر نکرد جان ، بی تو
قاصدک هان چه خبر آوردی ؟
از کجا و از که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
چنگی دوره گرد باز آمد
نغمه زد ساز نغمه پردازش
سوز آوازه خوان دف در دست
شد هماهنگ ناله سازش
مهرورزان زمان های کهن
هرگز از خويش نگفتند سخن
که در آنجا که" تو" يی
بر نيايد دگر آواز از "من"!
مژده بده ، مژده بده ، يار پسنديد مرا
سايه او گشتم و او برد به خورشيد مرا
در تلاش شب که ابر تيره می بارد
روی دريای هراس انگيز
دوباره ماهی سرخ
دوباره آبی آب
دوباره عيدی من
غزل های ترد ناب
همه با آينه گفتم ، آری
همه با آينه گفتم ، که خموشانه مرا می پاييد ،
گفتم ای آينه با من تو بگو
چه کسی بال خيالم را چيد ؟
نگاهی ، يک جهان فرياد ، نفرين ، خشم
قلب آسمان را سخت می کاويد،
می کاويد ، می کاويد .
باز باران
با ترانه
با گوهر های فراوان
می خورد بر بام خانه
اگرتو بازنگردی
قناريان قفس ، قاريان غمگين را
كه آب خواهد داد؟
كه دانه خواهد داد ؟
غزلک ، شکستنت کار کيه؟
به عزا نشستنت کار کيه ؟
عسلک ، نبينم افتادن تو
بگو پرپر شدنت کار کيه؟
مهربانی را بياموزيم
فرصت آيينه ها در پشت در مانده است
روشنی را می شود در خانه مهمان کرد
می شود در عصر آهن
دلم برای كسی تنگ است
كه آفتاب صداقت را
به ميهمانی گل های باغ می آورد
وگيسوان بلندش را
باز کن پنجره ها را که نسيم
روز ميلاد اقاقی ها را جشن می گيرد
و بهار
می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب
نيست يکدم شکند خواب به چشم کس وليک
غم اين خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند.
دل من دير زمانی است که می پندارد:
"دوستی" نيز گلی است،
آب را گل نکنيم :
در فرودست انگار ، کفتری می خورد آب
يا که در بيشه دور ، سيره ای پر می شويد .
يا که در آبادی ، کوزه ای پر می گردد .
اهل كاشانم من روزگارم بد نيست تكه ناني دارم ، خرده هوشي ، سر سوزن ذوقي . مادري دارم ، بهتر از برگ درخت . دوستاني ، بهتر از آب روان
ای دل عــبـث مـخـور غـم دنـیـا را فــکــرت مــکــن نـیـامـده فـردا را
کـنـج قـفـس چـو نـیـک بـیـنـدیشی چـون گـلـشن است مرغ شکیبا را
راه های بولیوی